مساوات- عاطف احدپور: با توجه به اعتراضات اخیر در جامعه، گمان ما بر این است که حاکمیت، نخبگان و مردم در گردش نظرهای جامعه شناسانه بتوانند ضمن شناخت وضع فعلی از پیشنهادهای کارشناسان بهرهمند شوند. به همین دلیل گفتوگویی با سیدجواد میری، عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی انجام دادهایم:
دیدگاه شما در خصوص پدیده اصلاحات و انقلاب در سپهر سیاسی ایران چیست؟
انقلابها صرفا بر اساس نیت و اراده کنشگران رخ نمیدهد، بلکه انقلاب در یک زمینه پیچیده از مجموعه مولفههای گوناگون که در بستر یک سیر تاریخی شکل گرفته، در نسبت با ساختار سیاسی، حاکمیت ها و حکومت ها و شیوه های مواجه حاکمان با مردم، جناح ها، گروههای سیاسی و گروه هایی که به دنبال یک تغییر هستند رخ میدهد و اساسا باید بگویم که انقلاب ها زمانی رخ میدهند که توازن قوا در جامعه به هم میریزد و این عدم توازن در آرایش نیروها نه به صورت خودآگانه و برنامه ریزی از اتاق فکر مشخص، بلکه در یک روند تاریخی امکان صورت گرفتن پیدا میکند.
نکته قابل تامل این است که حکومت ها و حاکمیت ها چه تصوری از دو مولفه «تحول» و «ثبات» در جامعه دارند. یک جامعه نیاز به مولفههای دارد که به عنوان سوابقش تلقی شود و همزمان نیاز به عناصری دارد که موجبات تغییرات، تحولات و دگرگونیها را به معنای کلان رقم بزند. بنابراین حکومت ها معمولا در بین این دو مولفه ثبات و تحول یا تغییر به نوعی باید قدرت را تنظیم کنند که بتواند هر دو مولفه ثبات و تغییر را درونه سیاستگذاریهای خودشان قرار دهند. بسیاری از حکومت ها برای اینکه بتوانند بین این دو پایه ارتباط برقرار کنند، دست به یکی از بزرگترین دستاوردهای حکومت های نوین یعنی «تفکیک قوا» میزنند و در این تقسیم یا تفکیک قوا نهادهای گوناگونی را ایجاد میکنند که به نوعی بتوانند قدرت را منتشر کنند. که از این طریق سلایق گوناگون جامعه را که در دوره مدرن به دلایل تغییرات و تحولات اجتماعی دائم در حال دگرگونی است و سلایق و طبقات مختلف را تا سطوحی که ممکن است در داخل نظام تصمیم گیری و نظام قدرت سهیم کنند و فرایندی برای آنها ایجاد کنند که بتوانند مشارکت فعالانه داشته باشد.
اما نظام های سیاسی که قدرت را منتشر نمی کنند و تلاش می کنند قدرت را متمرکز کنند و این قدرت متمرکز را به نوعی مدیریت کنند که سوابق به نیاز های تحولی ارجحیت داشته باشد. در دراز مدت شاید مدتی مدیریت نظام ممکن باشد، اما با فرسوده شدن نیروهای وفادار و عدم ورود نیروهای جدید که به نوعی هم وفاداری داشته باشند و هم بتوانند مدیریت کلان در ساختار نظام انجام دهند، سیستم و ارتباط بین جامعه و امر سیاسی دچار چالش های جدی میشود. در چنین وضعیتی ممکن است راه برای اصلاحات ساختاری و بنیادی بسته شود و از بین رفتن امکان اصلاحات و همچنین از بین رفتن توازن و تعادل بین مدیریت سوابق و تحول و تغییر، می تواند چشم انداز دیگری را پیش روی جامعه قرار دهد. ممکن است، شورش یکی از این چشم انداز ها باشد و همچنین اعتراضاتی که اول به سمت روندهای اصلاحی در بیرون از ساختار قدرت نظر داشته باشد و به نوعی تلاش داشته باشد با فشار از پایین ساختار را وادار به اصلاحات بنیادی کند و اگر امکان رسیدن به اهداف مدنظر نبود، به سمت روندهای آلترناتیو برود که بعضاً این روند های آلترناتیو منجر به پدیده انقلاب و یا تغییر ساختار می شود.
به نظر میرسد؛ دیدگاه عموم مردم در خصوص امکان اصلاح در نظام دچار تزلزل شده است؟
جامعه ایران در سه دهه اخیر به دلایل گوناگون نتوانسته نیروهای سیاسیاش را جذب کند و این عدم جذب و به حاشیه راندن شدن و محدود شدن نیروهای داخل نظام سیاسی، فضایی را ایجاد کرده که، این فضا در صدر تأسیس نظام جمهوری اسلامی، بعد از انقلاب ۵۷ شکل گرفته بود و آن بخش های از جامعه که با بدنه نظام سیاسی ارتباط ارگانیک نداشتند و به گونه در حاشیه قرار داشتند و سهمی از قدرت نداشتند، با کنار گذاشته شدن و به حاشیه رانده شدن نیروهای داخل نظام سیاسی و نیروهایی که در جامعه حضور داشتند و نقش و سهمی در قدرت نداشتند، به نوعی همگرایی و تقریر رسیدند و این تقریر باعث شد که امکان تغییر و تحولات بیرون ساختار که با مفهوم انقلاب یاد می شود در جامعه ایجاد شود.
در کنار این تغییر و تحولات، ما با جمعی بالغ بر ۱۵ میلیون ایرانی خارج نشین نیز رو به رو هستیم که بالقوه اکثریت آنها در وضعیت اپوزوسیون قرار دارند و وقتی فضای داخل کشور تشدید میشود و به سمت تضادهای بنیادین می رود، این نیروهای خارج نشین که ذیل اپوزسیون تشکیل می شوند، به نوعی می توانند یک همگرایی با نیروهای داخل کشور پیدا کنند و فرایندی ایجاد کنند که منجر به فشار بر ساختار سیاسی شود.
تا زمانی که ساختار سیاسی به سمت و سویی نرود که تلاش نکند، اقشار مختلف جامعه را در سپهر نظام تصمیم گیری سهیم کند. قدرت مانور اش دائم در حال کاهش خواهد بود. در اتفاقاتی که طی ۵۰ روز اخیر رخ داد. ما شاهد هستیم که قدرت پاسخ دادن یا قدرت مواجه اقناعی نظام سیاسی در باب اعتراضات بسیار بسیار کاهش پیدا کرده است که یکی از مولفه های اصلی این موضوع هم کاهش سرمایه اجتماعی در جامعه است.
به عقیده شما، فهم اکثریت نخبگان سیاسی کشور در مورد امکان اصلاح با درک عمومی مردم از این موضوع یکسان است؟
در حال حاضر، وقتی از نخبگان سیاسی صحبت میکنیم. باید تفکیک و تمییز کنیم، که آیا این نیروها در قدرت مستقر هستند و یا از قدرت طرد شده اند و یا نخبگانی هستند که به امر سیاسی میاندیشند و در قدرت مستقر هستند و یا مطرود قدرت شدهاند و امروز در جایگاه نیروی سیاسی و در حوزه عمومی فعالیت دارند و به نوعی مرجعیت فکری سیاسی دارند. نکته جالب اینجاست که این تغییر تحولاتی که در این ۵۰ روز رخ داده، جامعه را به یک سمت و سوی رهایی بخشی سوق داده و یک نوع الهیات رهایی بخشی در جامعه شکل گرفته و متبلور شده است. نقش و حضور چنین حسی در جامعه و در هر جامعه ای میتواند نوید بخش باشد. چرا که جامعه از حالت رخوت و انجمادی که بر آن تحمیل شده بود، رهایی پیدا کرده و تلاش می کند بلند بلند حرف اش را بگوید و به نوعی امر سیاسی را مخاطب قرار دهند و امر سیاسی را به سمتی ببرد که به تعریف نوینی از جامعه ایران برسد، که خود این پدیده نوید بخش است.
آیا در اتفاقات اخیر محافظه کاری سیاسی جریانات فعال سیاسی در کشور را میتوان به معنی گذر مردم از نخبهسالاری در امور سیاسی دانست؟
بخش عمدهای از مردم نارضایتی عمیقی از شرایط موجود دارند، که صرفا ریشه های سیاسی ندارد. تعمیق ریشه های ناکارآمدی در ساختار نظام اقتصادی و معیشتی در طول چهار دهه بعد از انقلاب و عدم پذیرش مسئولیت این ناکارآمدی در ساختار نظام اقتصادی و معیشتی از طرف ساختار حاکمیت مردم را عصبانی میکند. امروز جامعه امکان اصلاح ساختاری را کم می بینید و ناامید شده است. اما این ناامیدی را نمی شود به صورت مطلق در تمام طیف های جامعه و به تمام اقشار تعمیم داد. این اتفاقی که با فوت خانم مهسا امینی رخ داد مانند یک مکانیزم ماشه، حساسیت بالا را در بین اقشار مختلف جامعه ایجاد کرد و یک همبستگی و رهایی در جامعه ایجاد کرد که اگر بصورت درست با آن مواجه صورت نپذیرد، می تواند پیامدهای درازدامنی برای کل ساختار سیاسی کشور در پی داشته باشد و ممکن منجر به نوعی تغییر ساختار با مفهوم عام انقلاب در کشور شود.
حاکمیت در این دو دهه اخیر، اکثر نیروهای سیاسی داخل ساختار را که در همین سیستم رشد و تبلور، تشخیص و مرجعیت پیدا کرده بودند را از مرجعیت انداخت و با به حاشیه راندن این نیروها، باعث ایجاد مکانیزمی شد تا مردم مشروعیت و مرجعت رسمی حاکمیت را هدف بگیرند. به نظر من این اتفاق مخاطره آمیز است، که یک نظام سیاسی با نیروهای سیاسی خودش چنین مواجههای داشته باشد و به زعم خودشان، نیروهایی که طرفدار یک روایت از جمهوری اسلامی نیستند را کنار بزنند تا مشروعیت مطلق کسب کنند، در حالی که این اتفاق نمی افتد.
جامعه ما بسیار متکثر است و این جامعه متکثر که حتی نیروهای داخل نظام نمیتوانستند همه آنها را نمایندگی کنند، با بیرون راندن و به حاشیه راندن همان نیروهای داخل نظام، دیگر امکان بازنمایی و نمایندگی جامعه متکثر ایرانی را نخواهد داشت و آن موقع کل مشروعیت نظام مسئله اعتراضات می شود.
افزایش اعتراضات درروز های اخیر، موجب انسداد مسیر اصلاح میشود یا رهنمود اساسی اصلاح را در همین اعتراضات باید جستجو کرد؟
در یک جامعه ای که ماخوذ به حیا شده و تشکل، سندیکا، اتحادیه صنفی و انجمن های فعال مدنی ندارد. به نظر من خود این اعتراضات یک دوباره سازمان دهی جامعه در برابر قدرت سیاسی است و از این نظر این اعتراضات مطلوب است و ازقضا این اعتراضات در امتداد گفتمان انقلاب نیز قرار دارد. با تأسیس جمهوری اسلامی، گفتمان انقلاب به محاق رفت و فقط بخشی از گفتمان انقلاب که به مربوط به قدرت امر سیاسی بود، حفظ شد و بخش مربوط جامعه، اقتصاد و فرهنگ به هیچ وجه فرصت پیدا نکرد که از گفتمان انقلاب ارتزاق کند.
گفتمان انقلاب این را می گفت که جامعه متشکل باشد و این متشکل بودن هیچ وقت فرصت بروز و ظهور پیدا نکرد و اساسا توده مردم در خدمت امر سیاسی و قدرت بودند و اجازه حضور در حوزه عمومی را داشتند. اما آنجایی که میخواستند مخالفت کنند و یا صورت بندی دیگری از سرنوشت جمعی خودشان ارائه دهند، این امکان داده نمی شد.
این اعتراضات میتواند مسیر اصلاحات را باز کند و به نوعی چشمنداز نوین و رهایی بخشی برای جامعه ایران داشته باشد. اما بشرطها و شروطها، یکی از شروط این است که امر سیاسی، همه پتانسیل جامعه را نخواهد تحت انقیاد خودش قرار دهد و نیروهای سیاسی حاضر در جامعه را به حاشیه نراند و تلاش کند بر اساس نظام پارلمانی پایبند باشد و اجازه دهد که نیروهای سیاسی در سپهر پارلمانی کشور حضور واقعی و عینی داشته باشند.
گفتگو: عاطف احدپور