مساوات – صالح سجادی: به دلایل مختلف نام و جایگاه شاه اسماعیل ختایی در دوران معاصر با حریری از ملیگرایی و وحدتطلبی ترکی پوشانده شده است. محافل هویتطلب و ملیّتگرای ترک در بهترین شرایط با سکوت و چشمان بسته از کنار نام و خدمات بسیار بزرگ و رنسانسی که او در تاریخ ملیّت و هویت بومی ترکان آذربایجان ایجاد کرده بیسر و صدا گذشتهاند دلیلش هم ایناست که در برخی محافل دینی اهل تسنن و حتی میان محافل و اندیشمندان ملیگرای ترک از شاه اسماعیل به عنوان فردی که هم در دین اسلام و هم در میان ترکان دو تیره گی ایجاد نمود و اتحاد اسلام و ترکان را به هم زد و در نهایت باعث تضعیف اسلام و ترک و به طور کلی شرق در برابر غرب و دنیای مسیحیت شد یاد میشود. این باور البته از بعد دینی سابقهای دیرینه در محفل اهل تسنن دارد و تفرقهافکنی در دین، بهانه سلطان سلیم برای آغاز سلسله درگیریهای میان عثمانی و صفوی بود که باعث شد آذربایجان بارها میان این دو قدرت دست به دست شود.
واقعیت این است که پادشاهان عثمانی همواره عطش عجیبی برای فتح اروپا داشتند و برای واتیکان بسیار مطلوب بود که اژدهای سیری ناپذیر امپراطوری عثمانی در حالی که برای بلعیدن و به آتش کشیدن غرب دهان گشوده بود ناگهان نیزهای بر دُمش فرو برود و صورتی به عقب بچرخاند تا آنها نفسی تازه کنند. باری دو امپراطوری صفوی و عثمانی آنقدر باهم جنگیدند و خون همدیگر را ریختند تراژدیهایی همچون چالدران را رقم زدند که در نهایت یکی را نادرشاه ساقط کرد و دیگری آنقدر از درون پوسید که دیگر بود و نبودش برای غرب توفیری نداشت.
در جغرافیای درون آذربایجان هم میدانیم که آذربایجان به خصوص تبریز پیش از صفوی دیار متعصبترین مسلمانان اهل سنت بوده و اینکه در لشگر کشی صفویها به تبریز چه اتفاقات تلخی افتاده و چه خونهایی ریخته شده و چه فحایعی رخ دادکه شهر ناچار تغییر چهره مذهبی داد بر اهل فن پوشیده نیست. در مواجهه با این حقایق انسان از خودش میپرسد: آیا ارزشش را داشت؟ در نگاه اول چنین به نظر میرسد که همه اینها برای کسب قدرت و تسکین عطش سیریناپذیر گسترش قلمرو بوده است. اما قطعا این اقدامات زوایا و جوانب دیگری هم دارد.
البته بطور قطع، شاه اسماعیل از این تغییر مذهب در آذربایجان مقاصد سیاسی داشته است به نظر میرسد این اقدام او برای جلوگیری از توطئه و احتمال همدستی آذربایجان بخصوص تبریز سنی مذهب با عثمانی بر علیه صفویان بوده و تا حدودی تصور درستی نیز هست. شاید شاه اسماعیل آذربایحان را یک پاشنه آشیل برای خود میدید زیرا اولا دروازه ورود سپاه عثمانی به ایران بود دوما مردم آذربایجان هم در دین و هم در خون و هم در زبان با عثمانیان یکی بودند و تنها در قبیله و طایفه از هم جدا بودند. اما به نظر من با توجه به خدمات بینظیر شاه اسماعیل به زبان و فرهنگ و هویت مردم آذربایجان بنده در پشت این اقدام هم دغدغههای عمیق و آینده نگرانه فرهنگی-هویتی میتواند وجود داشته باشد امپراطوری عثمانی در دوران تلاش شاه اسماعیل برای برچیدن امارتهای محلی و تاسیس سلسله صفوی در اوج قدرت بود بر عکس ایران در دوره انحطاط و هرج و مرج پس از مرگ شاهرخ تیموری قرار داشت و عملا به تکه های کوچک و ضعیف تقسیم شده بود. که در صورت حمله لشگر عثمانی چیزی برای مقابله نداشت. و اگر سلسله صفوی زیر سایه اقدامات شاه اسماعیل تشکیل نمیشد و در برابر نوادگان عثمان قد برنمیافراشت توسط امپراطوری عثمانی با کمترین درد سر تصرف و بلعیده میشد و در چنین حالتی آذربایجان بیش از دیگر نقاط ایران در معرض خطر رنگ باختن هویت قرار داشت.
به عبارت دقیقتر شاید اگر تغییر مذهب در آذربایجان اتفاق نمیافتاد خرده هویت «ترک سنی مذهب آذربایجانی» در برابر کلان هویت «ترک سنی مذهب عثمانی» دلیل و میلی برای مقاومت نمیدید و به سرعت درون آن ذوب میشد. و پس از مدتی دیگر چیزی به نام هویت و ملت ترک آذربایجانی روی زمین باقی نمیماند. از نطر من برعکس انچه تصور غالب است شاه اسماعیل بسیار بیشتر از آنچه کشورگشایی نابغه و سیاستمداری استثنائی باشد انسانی فرهنگ دوست و هویتطلب و دوراندیش فرهنگ است. خدمات او به زبان ترکی تحولی عظیم در آذربایجان ایجاد نمود.
ظهور صفویه باعث چهار مهاجرت انسانی – فرهنگی – زبانی بسیار بزرگ در محدوه جغرافیایی وسیعی از شبه قاره هند تا آسیای صغیر شد که این تحولات در طول تاریخ ایران و حتی شرق بیسابقه بود این مهاجرتها عبارتند از:
۱-زمانی که شاه اسماعیل تبریز را از سلطان مراد آغ قویونلو گرفت و عَلَم شیعهگری برافراشت، ادیبان فارسی زبان دربار آغ قویونلو که عدهای از آنان سنّی متعصب بودند، به دیار عثمانی مهاجرت کردند. این ادیبان به کار ترویج زبان فارسی در دربار عثمانی ادامه دادند.
سلاطین عثمانی عموما دوستدار شعر و ادب و زبان فارسی بودند و زبان فارسی تا مدتها زبان رسمی دربار عثمانی بود. سلاطین عثمانی نامههای خود را برای شاه اسماعیل به فارسی مینوشتند. (اما در جواب نامههایی به زبان ترکی از شاه اسماعیل دریافت میکردند) و این مهاجرت نقش عمده ای در اختصاص این جایگاه به زبان فارسی در دربار عثمانی داشت.
۲-خیل دیگری از شاعران فارسی سرا که احتمالا تشیع را پذیرفته و چشمی به سکه های زر شاه اسماعیل داشتند، با دست رد و امتناع شاه از مجیزهگو پروری مواجه شدند. ظاهرا شاه اسماعیل موافق چاپلوسیهای رایج شاعران در دربارهای آن دوران نبوده و مدح را فقط در ستایش پروردگار، پیامبر اکرم و ائمه اطهار جایز میدانست. لذا این خیل نیز ناچار راهی هندوستان و دربار پادشاهان آن دیار شدند و در آنجا جریانی ادبی راه انداختند که به سبک هندی در شعر فارسی معروف شده است.
۳- در نتیجه این فعل و انفعالات و مهاجرتهای عظیم سرزمین ایران تقریبا از تمام شاعران فارسی سرای بزرگ تهی شد و یک مهاجرت زبانی کوچک اما بسیار مهم هم اتفاق افتاد و آن خروج زبان و شعر فارسی از دربار بعد از قرنها خوردن و خوابیدن در آن و افتادن در دهان مردم کوچه و بازار بود که از لحظه شکلگیری ادبیات فارسی بعد از اسلام تا به آن روز، بی سابقه بود. و پس از آن نیز زبان فارسی دیگر هیچگاه به آن شکل و شمایل سابق به دربار باز نگشت.
۴- در مقابل اسبابکشی زبان فارسی از دربار به میان مردم یک مهاجرت برعکس هم اتفاق افتاد و آن مهاجرت زبان و ادبیات ترکی از جغرافیای قوشونی – نظامی و کوچه بازار، به درون دربار بود. در جغرافیای آذربایجان کنونی چه در مقیاس سیاسی آذربایجان ایران و چه در مقیاس تاریخی-فرهنگی آذربایجان هر دو سوی آراز از دیرباز شعر ترکی رواج داشته و هم اکنون در این جغرافیا، از قرن ششم نمونه مستند شعر ترکی موجود است و قطعا سابقه ادبیات ترکی در این جغرافیا به بسیار پیش از این نیز میرسد لیکن قبل از ظهور شاه اسماعیل این ادبیات غیررسمی (خارج از دربار) و پراکنده بود اما با ظهور او، در شعر و ادب این دیار اتفاق عظیمی رخ داد و شعر و زبان ترکی برای اولین بار در تاریخ آذربایجان به عنوان زبان رسمی دربار قرار گرفت و اغلب شاعران ترکیسرای آذربایجان در دربار صفوی گرد آمدند.
البته میدانیم که قبل از شاه اسماعیل سلطان جهانشاه حقیقی قراقویونلو نیز در همین تبریز که پایتختش بود شعر ترکی سروده و دیوانش هم موجود است و سابقه حضور زبان و شعر ترکی در دربار شاهان ترک حاکم بر ایران از غزنین تا عراق بسیار پیشتر از این تاریخ است مثلا میدانیم که سلطان حسین بایقارا و امیرعلیشیر نوایی چه خدمات بزرگی به زبان ترکی شرقی انجام داده اند. اما در محدوده جغرافیای آذربایجان نه تنها جهانشاه بلکه سلاطین ترک قبل از او نیز هیچ اقدام موثری از جنس آنچه شاه اسماعیل رقم زد در خدمت به زبان ترکی انجام ندادهاند.
رسمیت آئین تشیع در ایران در ادبیات آن دوره هم تغییرات منحصربفردی را بنیان نهاد از جمله ظهور شعر مرثیه یا ادبیات رسایی و تولد ژانر نوحه نویسی، مقتل نویسی، تعزیه و شبیهخوانی نویسی، مدح ائمه اطهار و… میباشد در زبان ترکی آذربایجان امروزه گنجینهای بینظیر از عمیقترین و ظریفترین ادبیات عاطفی، وجدانگیزترین ادبیات حماسی و سوزناکترین ادبیات تراژیک را یکجا در این گنجینه عظیم شاهدیم و از این حیث این ادبیات در دنیا بی نظیر است.
علاوه بر آثار مکتوب، عاشیقها یا همان نوازندگان و خوانندگان دورهگرد در آذربایجان قد برافراشته و عزیز داشته شده و قدر دیدند. اینان دنبالهرو اوزانهای قدیمی بودند و وجود آنها نشانگر عمق سیطره زبان ترکی بویژه در روستاها و شهرهای کوچک است. داستانهای ترکی عاشقانه و حماسی بسیاری توسط این هنرمندان خلق شد از این داستانها میتوان به کوراوغلو، اصلی و کرم، قنبر و آرزو، شاه اسماعیل، عاشیق غریب و صنم و عاشیق عباس توفارقانلی اشاره کرد.
قطعا اگر مخاطب جدی ادبیات ترکی باشید بارها از زبان بزرگان، اساتید و حتی پدر و مادران خود شنیدهاید که میگویند زبان ترکی را در طول تاریخ دو گروه حفظ کرده و جلوی از بین رفتنش را گرفته اند یک عاشیقها و دیگر نوحهخوانها. و میبینیم که آغاز شکلگیری، گسترش و بالندگی هر دو گروه در اذربایجان به امپراطوری صفوی و شاه اسماعیل ختایی میرسد.
در کنار اینها شاه اسماعیل خود به ترکی شعر میسرود و دیوان مفصلی هم از او در دست است بنده به دلایل فوق او را بهترین گزینه برای روز ملی شعر ترکی آذربایجانی مطرح نمودهام. لیکن اهمیت او در تاریخ آذربایجان بسیار بیشتر و گستردهتر از این حرفهاست. باری امروزه این چهره هویتطلب و فرهنگبان شاه اسماعیل به همان دلایلی که در ابتدای مطلب عرض کردم مهجور و مخفی مانده و شاید هم مخفی نگاه داشه شده است.
پدران ما در برهههای مختلف تاریخی در مواجه با بزنگاههای مختلف با تغییر دین و مذهب ، نژاد و هویت و جامعه و نسل خود را خطر انقراض انهدام و حتی قتل عام نجات داده اند. اجداد ما در مهاجرت از شرق به غرب، آنها که از شمال خزر به اروپا رفتند به مسیحیت گرویدند و آنها که از جنوب خزر به سمت غرب رفتند، مسلمان شدند. و شگفت انگیزتر از همه خزرها بودند که از یکسو با بیزانس و از سویی با اعراب تازه مسلمان همسایه بودند، وقتی خود را در میان قیجی روم و عرب دیدند در اقدامی متهورانه به دین یهود گرویدند و با هویتی جدید از دم تیغ قتلعام جستند و در هویتی جدید ادامه حیات دادند.
به نظرمیرسد این تغییر مذهب هم در یک بزنگاه تاریخی در آذربایجان سرنوشت مردمان این سرزمین را تغییر و آنها را از گردنه مرگ هویتی به سلامت عبور داد. به صراحت میتوان گفت که ما امروزه این تیپ هویتی خود را که در عین احساس تعلق به کلان هویت «جهان ترک» دارای یک خرده هویت «ترک آذربایجانی» نیز هستیم مدیون تغییر مذهبمان به دست شاه اسماعیل میباشیم.