مساوات- علی قنبری: رضا براهنی را به درستی پدر نقد ادبی معاصر نامیدهاند. در میان شاعران و نویسندگان ادبیات ما از دهه ۴۰ به بعد هیچکس به اندازه او ادبیات جهان را نمیشناخت. او با توجه به تحصیلاتش و نیز حضورش در آمریکا مستقیما رویکرد پیشروترین جنبشهای ادبی آمریکا و جهان را رصد کرده بود، با توجه به اینکه باید اذعان کرد که از نیمه دوم قرن بیستم آمریکا محمل پیشروترین جنبشهای شعری جهان بود. براهنی مثل بسیاری دیگر از شاعران و نویسندگان ما با واسطه با ادبیات جهان برخورد نکرده و با یک تاخیر فاز زمانی با ادبیات جهان آشنا نشده بود. البته در این میان فریدون رهنما هم تاثیر بسیاری بر شعر ما گذاشته بود. اگر شاملو عنوان کرده که بهواسطه آشناییاش با شعر جهان، شعرش دچار دگردیسی شده است، این تغییر و تحول از طریق فریدون رهنما حاصل شده است.
براهنی در دهه ۵۰ با پیشروترین جنبشهای شعری نظیر نسل بیت، مکتب نیویورک، بلک مونتین، شعر زبان و غیره و همچنین با فلسفه معاصر و فیلسوفان ساختارگرا و پساساختارگرا آشنا بود. این وجه ممیزه او بهعنوان یک نویسنده و شاعر با دیگر همپالکیهایش بود. براهنی منتقد برای خودش جایگاه ویژه ای داشت. او با قلم تند و تیز و برنده ای که داشت به شعر بسیاری از شاعران شناخته شده و تثبیت شده یورش می برد و سر و صدای زیادی به پا کرده بود و به نوعی با نقدهایش آب در خوابگه مورچگان ریخته بود و طبیعی بود که دشمنان زیادی برای خودش دست وپا کرده بود و او از طعن و کینه و دشمنی بسیاری حتی تا پس از مرگش بی نصیب نبود. اساسا این شیوه نقد بدون تعارف و بی ملاحظه و در عین حال اصولی را او پایه ریزی کرده بود. کتاب «طلا در مس/ ۱۳۴۴» او مهمترین کتاب نقد ادبی ایران معاصر است که در کتابخانه عموم علاقهمندان جدی ادبیات قرار دارد.
اما در این یادداشت من صرفا به رویکرد شعری براهنی خواهم پرداخت. رویکرد شعری براهنی را می توان به سه دوره تقسیم کرد. دوره اول در دهه ۴۰ که شعر او درگیر یک وجه سمبولیک و متعهد و بیانگرانه بود و تفاوت چندانی با آنچه در شعر ما در جریان بود، نداشت. او مجموعه شعر «آهوان باغ» را در ابتدای دهه ۴۰ و در سال ۱۳۴۱ و «منظومه جنگل و شهر بر فراز دار» را سال بعد منتشر کرد. «شبی از نیمروز و منظومه یک زندگی منثور»(۱۳۴۴)، «مصیبتی زیر آفتاب»(۱۳۴۹)، «گل بر گستره ماه»(۱۳۴۹) مجموعه شعرهای دیگر او در دهه ۴۰ بودند. تلفیقی از وجوه بلاغی و دغدغه های اجتماعی و در عین حال یک رمانتیسیسم اجتماعی و تغزلی ویژگی های این اشعار بود.
اما در دهه ۵۰ با سفر به آمریکا و آشنایی با جنبش های پیشرو شعری جهان شعر او دچار یک دگردیسی اساسی شد. او بهویژه متاثر از شاعران نسل بیت و بخصوص آلن گینزبرگ شد. مشی چپ و مارکسیستی او باعث تعلق خاطرش به شاعرانی شده بود که مخالف سرمایه داری بودند و به شیوه اعتراضی می سرودند و در این میان کسانی مثل گینزبرگ و فرلینگتی شاعران محبوب او بودند. شاعرانی که پست مدرن تلقی می شدند و رویکردی عامه پسند و شفاهی داشتند و در جنبشهای حول و حوش ۱۹۶۸ در آمریکا الهام بخش معترضین بودند. گینزبرگ برای بسیاری از شاعران جهان الهام بخش بود و او را پدر معنوی شعر پست مدرن لقب داده اند. براهنی و آدونیس هم از جمله شاعرانی بودند که از این تاثیرات بی بهره نبودند. کتابهای «ظل الله: خاطرات زندان»(۱۳۵۸) و «اسماعیل»(۱۳۶۰) کتابهایی بودند که براهنی آنها را متاثر این مشی تازه اش سروده بود. براهنی در این اشعار رویکرد سمبولیکش را کنار گذاشته بود و شعری ابژکتیو و عینیت گرا را پیش گرفته بود. مسائل اجتماعی وسیاسی بهصورت شفاف و بیواسطه در شعر طرح میشوند و یک سوررئالیسم آمریکایی نیز در لحن شعرها به چشم میخورد.
اما در آغاز دهه ۷۰ (از سال ۱۳۶۹) براهنی به زعم خودش (و نگارنده) شروع به نوشتن مهمترین اشعار خود یعنی «خطاب به پروانه ها میکند» اثری که در سال ۱۳۷۴ با موخره ای با عنوان «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» منتشر شد. این اشعار رویکرد او به زبان را نشان می دهد، چیزی که از نظر او باید بهعنوان تنها دغدغه شاعر باشد. براهنی در این اشعار خود زبان را بهعنوان ابژه کارش در نظر می گیرد و در این اشعار آن وجه بیانگرانه اشعار «ظل الله» و «اسماعیل» را کنار می گذارد و بدین ترتیب معنا برای او آن چیزی نیست که در آن بیرون جمعی بر آن توافق داشته باشند بلکه معنا چیزی است که بهطور منحصر بهفرد نزد هر کسی وجود دارد. این کتاب در زمان انتشار سروصدای زیادی بهپا کرد و بدین ترتیب براهنی پرچمدار شاعرانی شد که در پی او با رویکردی زبانی به شعر نگریستند. براهنی در این کتاب متاثر از شاعرانی بود که در آمریکا بهعنوان «شاعران زبان» شناخته میشدند و خود آنها هم متاثر از کسانی مثل گرترود استاین و ژوکوفسکی بودند، کسانی نظیر لین هجینیان، باب پرلمن، ران سیلیمن و چارلز برنستین.
شعر زبان و مشی فلسفی فیلسوفان پساساختارگرا و کسانی نظیر ژولیا کریستوا، رولان بارت، ژاک دریدا، ژیل دلوز، گاتاری و همچنین روانشاس بزرگ ژاک لاکان روی آرای او تاثیر بسزایی داشتند و او با این ظرفیت فکری و نیز ظرفیت زبان فارسی به تجربه گراییهایی دست زد تا کتابش «خطاب به پروانهها» را بهعنوان مهمترین آثار ادبیات معاصر فارسی قلمداد کنیم.