مساوات- سیدعلی میرمحمدی: فوتبال به عنوان یک رسانه جمعی بیبدیل در ایران عمل میکند. با توجه به نرخ بالای نفوذ و استقبال عمومی از آن، هرگونه نابرابری یا بیعدالتی در این حوزه به سرعت به یک مسئله عمومی و سیاسی تبدیل میشود. موفقیت تیمی از یک شهرستان، نه تنها شادی ورزشی، بلکه ابراز وجود و اثبات توانمندی منطقهای در مقابل مرکزیت دولتی محسوب میشود.
▪️سلطه پایتخت؛ فوتبال به مثابه نماد تمرکز
تیمهای فوتبال پایتخت، بهویژه پرسپولیس و استقلال، از دههها پیش به عنوان نمایندگان رسمی و غیررسمی قدرت مرکزی (دولتی و اقتصادی) تعریف شدهاند. این دو تیم که ریشه در ساختارهای دولتی (نیروهای نظامی و سازمانهای کارگری دولتی) دارند، به طور طبیعی همواره از پشتیبانی نهادهای قدرتمند برخوردار بودهاند.
ساختار مالی و حمایتی این دو تیم، بزرگترین عامل تقویت سلطه آنهاست. این تیمها دسترسی انحصاری به منابع مالی هنگفت، حامیان دولتی یا شبهدولتی، و اسپانسرهای بزرگتر را داشتهاند. این امر اجازه میدهد که بتوانند:
– بهترین بازیکنان، مربیان و کادر مدیریتی کشور را به سرعت جذب کنند، زیرا توانایی ارائه دستمزدهای بالاتر و فراهم کردن زیرساختهای بهتر را دارند.
– حتی در بحرانهای مالی، این تیمها اغلب از حمایتهای دولتی برای عبور از مشکلات بهرهمند شدهاند، در حالی که تیمهای شهرستانی باید با بدهیهای انباشته و احتمال سقوط دست و پنجه نرم کنند.
تمرکز رسانههای ملی (صدا و سیما، و رسانههای مکتوب) بر این دو تیم، هژمونی فرهنگی و جغرافیایی پایتخت را تقویت کرده است. بازیهای این دو تیم همواره در ساعات پربینندهترین زمانها پخش میشود و تحلیلهای کارشناسی نیز بیشتر حول محور تحولات این دو باشگاه میچرخد.
این تمرکز باعث شده که معیار موفقیت در فوتبال ایران، به طور ناخواسته، با موفقیت پرسپولیس و استقلال همسانسازی شود و هویت سایر مناطق در حاشیه قرار گیرد. برای مثال، موفقیتهای تیمهای شهرستانی اغلب با ادبیاتی توصیف میشود که آنها را “استثنا” یا “شگفتیساز” میخواند، نه به عنوان یک قدرت ساختاری.
این تمرکز جغرافیایی باعث میشود که بسیاری از هواداران خارج از تهران، احساس کنند هویت ورزشی آنها در پایتخت بلعیده شده است.
▪️فریاد شهرستانها؛ فوتبال بهمثابه هویت
ظهور و قدرت گرفتن تیمهایی از شهرهای بزرگ غیرتهرانی، بهویژه تراکتور، یک نقطه عطف در تاریخ فوتبال ایران بود. تراکتور، به عنوان نماینده یکی از بزرگترین و پرجمعیتترین هویتهای غیرمرکزی در ایران، از همان ابتدا حامل مطالبات فراتر از صرفاً فوتبال بود.
حمایت از تراکتور اغلب فراتر از ابراز علاقه به یک تیم فوتبال است؛ این حمایت تبدیل به ابزاری برای نمایش قدرت اجتماعی و فرهنگی یک منطقه شده است.
در بازیهای خانگی تراکتور، ورزشگاه تبدیل به میدانی برای ابراز هویت منطقهای و فرهنگی میشود. شور و هیجان هواداران، همراه با شعارها و زبان مورد استفاده، پیامی قوی برای دیده شدن و به رسمیت شناخته شدن در ساختار ملی است. این تیم نمادی از مقاومت در برابر مرکزگرایی فرهنگی است.
موفقیت تراکتور و تیمهایی مانند سپاهان اصفهان یا فولاد خوزستان، به دلیل شکستن انحصار قهرمانی، برای مردم آن مناطق معنایی مضاعف دارد؛ پیروزی بر سیستمی که منابع را به سمت تهران هدایت میکند.
▪️احساس تبعیض و شکاف عاطفی
موفقیتهای این تیمها، هرچند شیرین و الهامبخش، اما اغلب با احساس قربانی بودن و وجود “تبعیض ساختاری” در تصمیمگیریها همراه بوده است. این احساس ناشی از نابرابری در تخصیص امکانات، میزبانیها و به ویژه قضاوتها در سطح فدراسیون و سازمان لیگ است.
این احساس را میتوان در معادلات سادهسازیشدهای مانند میزان سفر تیمها، سختی برنامهریزی، یا حتی تأثیر فشار تماشاگران در تهران بر داوریها مشاهده کرد.
شکاف میان پایتخت و شهرستانها در فوتبال ایران ریشه در توزیع ناعادلانه منابع و قدرت در تمام سطوح دارد، نه صرفاً در سطح مدیریتی باشگاهها.
تمرکز امکانات ورزشی در تهران، یک مزیت رقابتی دائمی برای تیمهای تهرانی ایجاد میکند. کیفیت زمینهای تمرین، امکانات پزشکی و تجهیزات آکادمیها در تهران به مراتب بهتر و در دسترستر است. این امر به معنای آمادگی جسمانی بهتر بازیکنان در طول فصل است.
بهترین مدارس فوتبال و استعدادیابی در پایتخت متمرکز شدهاند، که جذب نخبگان را از شهرستانها برای تیمهای تهرانی تسهیل میکند و فرصت توسعه بلندمدت تیمهای شهرستانی را محدود میسازد.
یکی از بزرگترین عوامل ایجاد حس بیاعتمادی و شکاف عمیق در میان هواداران شهرستانها، شکایتهای مکرر آنها مبنی بر تأثیرپذیری داوریها به نفع تیمهای بزرگ پایتخت است.
اگرچه تحلیلهای رسمی اغلب این ادعاها را رد میکنند، اما در ذهن هواداران، “برخی تصمیمات سرنوشتساز” در بازیهای حساس مقابل تیمهای تهرانی، نه اشتباه، بلکه بخشی از یک الگوی حمایت سیستماتیک تلقی میشود.
از سوی دیگر، داوران ایرانی همواره تحت فشار سنگین رسانههای پایتخت هستند. ترس از اشتباه علیه تیمهای پرسپولیس یا استقلال و واکنشهای شدید رسانهای بعدی، ناخواسته بر قضاوتهای آنها تأثیر میگذارد.
مدل فعلی فوتبال ایران بر پایه جذب استعدادهای برتر شهرستانی توسط تیمهای تهرانی بنا شده است. این مدل دو اثر مخرب دارد:
– تضعیف قطبهای شهرستانی: تیمهای شهرستانی نمیتوانند ستارگان خود را حفظ کنند و همیشه در حال بازسازی هستند.
– تقویت انحصاری پایتخت: پایتخت به طور مداوم از طریق جذب نخبگان شهرستانی، برتری خود را حفظ میکند. این امر مانع از توسعه پایدار و شکلگیری قطبهای قدرتمند و خودکفای منطقهای میشود.
▪️فوتبال؛ همچنان موتور انسجام ملی
با وجود شکافهای ساختاری فوق که میتواند منجر به نارضایتیهای منطقهای شود، فوتبال همچنان قویترین اهرم انسجام ملی در ایران باقی میماند. این قدرت زمانی متجلی میشود که تضادهای داخلی تحتالشعاع یک هدف مشترک قرار گیرند.
در زمان برگزاری رقابتهای مهم بینالمللی (مانند جام جهانی، جام ملتهای آسیا یا مسابقات المپیک)، تمام هویتهای منطقهای و باشگاهی به طور موقت کنار گذاشته میشوند و “هویت ملی ایرانی” بر همه چیز غالب میشود.
حمایت از بازیکنان ملی بدون در نظر گرفتن رنگ پیراهن باشگاهی آنها (چه استقلالی، پرسپولیسی، تراکتوری یا سپاهانی)، نشاندهنده پتانسیل وحدتبخش فوتبال است. این لحظات ثابت میکند که ظرفیت ملیگرایی ورزشی در ایران بسیار قوی است.
هر موفقیت بزرگ یک تیم شهرستانی در سطح قارهای (مانند قهرمانیهای سپاهان یا فولاد در آسیا، یا کسب سهمیه منطقهای توسط تراکتور)، میتواند به عنوان پیروزی “ایرانِ غیرمرکزی” بر سیستم تمرکزگرای داخلی تفسیر شود. این موفقیتها باعث غرور ملی و کاهش موقت تنشهای منطقهای میشوند، زیرا مردم آن منطقه احساس میکنند که توانستهاند بدون تکیه بر ساختارهای پایتخت، سهم خود را از افتخار ملی کسب کنند.
این موفقیتها به هواداران شهرستانها این پیام را میدهد که میتوانند در عین حفظ هویت منطقهای، در سطح ملی و بینالمللی مطرح باشند، هرچند موانع داخلی همچنان پابرجا باشد.
▪️پتانسیل دوگانه برای آینده
فوتبال ایران در یک دوراهی حیاتی قرار دارد. این ورزش هم پتانسیل تقویت ساختارهای تمرکزگرای موجود و عمیقتر کردن شکافهای اجتماعی-اقتصادی را دارد و هم میتواند به عنوان پیشرویی برای توزیع عادلانهتر منابع و پذیرش تنوع هویتی در ساختار ملی عمل کند.
برای دستیابی به توسعه پایدار و کاهش تنشهای هویتی در حوزه ورزش، لازم است؛ حمایتهای دولتی و اسپانسری باید به گونهای تنظیم شوند که تیمهای شهرستانی نیز بتوانند زیرساختهای لازم برای رقابت پایدار را فراهم آورند. فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ باید کاملاً مستقل از لابیهای پایتخت عمل کرده و شفافیت در تصمیمگیریهای داوری و میزبانی را تضمین کنند تا اعتماد عمومی بازسازی شود، همچنین موفقیتهای تیمهای شهرستانی باید به عنوان بخشی اصیل از پروژه ملی فوتبال دیده شوند، نه استثناهای زودگذر.
در نهایت فوتبال ایران، زمانی موفقیت پایدار خواهد داشت که در آن صدای تراکتور تبریز، اصفهان، اهواز و دیگر شهرها، صرفاً صدای اعتراض به ساختار نباشد، بلکه به عنوان نبضهای حیاتی و اجزای مکمّل هویت ملی شنیده شود. اگر این شکافها مدیریت نشوند، فوتبال به جای وحدت، به آینهای برای تداوم نابرابریهای سیاسی و اقتصادی بدل خواهد شد.




















