مساوات- علی آقایاری: فرمان مشروطه که صادر شد و نظامنامه انتخابات نوشته شد، در شهرها به ویژه در تبریز نشستهایی برپا گشت. در کوی دوهچی، میرهاشم دوهچی که خود سید بود و از پیشنمازان آن محل، عدهای را دور خود جمع کرد و از آنان پیمان گرفت که نترسند و دست به دست هم دهند و برای مشروطه خواهی قیام کنند. او و همدستانش از اولین کسان بودند که به پیروی از تحصن کنندگان تهران، برای مشروطه خواهی در کنسولخانه انگلیس در تبریز تحصن کردند و بست نشستند.
آقا میرباقر نامی، به رتق و فتق امور میپرداخت و چای و ناهار آماده میکرد تا از بستنشینان در کنسولخانه پذیرایی به عمل آورد. به همین خاطر در یکی از تالارهای کنسولخانه فرش پهن کردند و محصنین در آنجا نشستند. هر کس از هر دری سخن میگفت، یکی از دیرکردِ حواله مستمری گلایه میکرد. دیگری تشر میزد که آقا! چه مستمریای؟ ما برای بیان این مسائل به اینجا نیامده ایم. ما آزادی می خواهیم، عدالت میخواهیم، قانون میخواهیم.
در عصر همین روز از تعدادی از جوانان که در کنسولخانه بست نشسته بودند، خواسته شد به بازار بروند تا تعطیلی بازار را از بازاریان بخواهند و بازاریان را تشویق به آمدن به کنسولخانه نمایند. میریعقوب، میرعلی، میرصمد و محمدباقر به بازار شیشه گرخانه که رسیدند چند تیر هوایی شلیک کردند و میریعقوب قمه به دست برای بستن بازار تا نزدیکیهای بازار امیر آمد. از شلیک گلوله مردم برآشفتند، بیدرنگ بازارها بسته شد و بسیاری از بازاریان و مردم رو به سوی کنسولخانه آوردند.
حیاط کنسولخانه و پیرامون آن پر از مردم شده بود. مسجد صمصام خان را که در آن حوالی بود، فرش گستردند تا مردم در آنجا ساکن شوند و سرپا نایستند. علمای بزرگی چون حاج میرزا حسن مجتهد، حاج میرزا کریم امام جمعه، میرزا صادق آقا، حاج میرزا محسن و ثقه الاسلام و سید محمد قره باغی هم به مردم پیوستند و در مسجد صمصام خان بست نشستند.
«هر کس که به مشروطه و توده خیانت کند، یا بر سر دار میرود یا از دو چشم کور شده در بیخ دیوارها به گدایی مینشیند.» این عبارات با صلابت و غرایی خاصی از حلقوم کسی بیرون میآمد که جزء اولین کسانی بود که برای مشروطه خواهی در کنسولخانه انگلیس در تبریز بست نشسته بودند. این صدای رسا از حلقوم میرهاشم دوهچی بیرون میتراوید و مردم را به مشروطهخواهی فرا میخواند.
▪️و اما میرهاشم دوهچی که بود؟
میرهاشم دوهچی، زاده تبریز بود در ۱۲۴۷ش. در جوانی به شغل بزازی روی آورد اما بعدها تصمیم به تحصیل در علوم دینی گرفت و به همین خاطر به نجف رفت. بعد از اتمام تحصیلات در ۱۲۸۲ش به تبریز بازگشت و در محله دوهچی پیشنماز شد. او پیشنماز گوشهگیر و عزلتنشینی بود. اما میرهاشم از رفتار محمدعلی میرزای ولیعهد ناراضی بود، به همین خاطر به همراه عدهای دیگر از روحانیون انجمن اسلامی را تشکیل داد و در پوشش روضهخوانی برای ترویج کالاهای ایرانی و جلوگیری از ورود کالای خارجی به فعالیت پرداخت.
اعضای انجمن به پیروی از تحصن مخالفان در سفارت انگلیس در تهران، در کنسولگری انگلیس در تبریز تحصن کردند. سخنرانی های پرشور و پر حرارت میرهاشم در کنسولخانه در دفاع از مشروطه او را به شهرت رساند. این شهرت برای او گران تمام شد چرا که بعد از اینکه به شهرت رسید رفتارش تغییر کرد. مدام میگفت: من مشروطه را در تبریز به وجود آوردم و من پیشگام این کار شدم. به همین خاطر با خدم و حشم راه میرفت و همراهانش تپانچه به کمر از پس و پیش او در حرکت بودند. صندوق اعانهای را که برای امورات بست نشینان ترتیب یافته بود، را از آن خود میپنداشت و خودسرانه خرج می کرد. به تنهایی به دیدن کنسول میرفت و تنها با ولیعهد دیدار میکرد. با این کارها میخواست نشان بدهد که همه کاره منم. با کبر و غرور به مردم می گفت: این من بودم که جلو افتادم و مردم را به اینجا ( کنسولخانه) کشاندم.
میرزاحسین واعظ در ۲۳ مهر ۱۲۸۵ در حیاط انجمن تبریز از یکهتازیها و بدرفتاریهای میرهاشم به حاضرین سخن میگفت، بدون آنکه نامی از او ببرد. در این حین میرهاشم وارد انجمن شده می فهمد که مخاطب سخنان واعظ خود اوست. میرزاحسین را به باد پرخاش میگیرد و برادرانش و کسانش که پشت سر او وارد انجمن شدند، تا توانستند واعظ را کتک زدند.
نشست و برخاستهایش با ولیعهد و رفتارهای ناشایستاش سبب شد مردم به او گمان بد کنند و تصور نمایند که می خواهد مشروطه را سرکوب کند. تصور مردم درست از آب درآمد؛ چرا که او به ولیعهد گفته بود: « هر کس که شتر را بالای بام برده همو نیز می تواند پایین بیاورد.» او مشروطه تبریز را نتیجه کوشش های خود می دانست و تصور میکرد که خود نیز میتواند آن را فرو بنشاند.
این رویداد باعث شد مردم از او دل آزرده شوند. یکدسته از آزادی خواهان فردای روزی که واعظ را کتک زدند، در مسجد گرد آمده، بازارها را بستند و بیرون رفتن میرهاشم را از تبریز خواستار شدند. در نتیجه این فشارها میرهاشم از تبریز به تهران رفت. اخراج میرهاشم از تبریز سبب شد مردم دوه چی که اولین گامهای مشروطهخواهی را آنها برداشته بودند، خود را کنار بکشند و کمکم به دشمنی با مشروطه برخیزند.
اما اعضای انجمن تبریز بی انصافی نکرده و در غیاب میرهاشم، به خاطر فعالیتهای مشروطهخواهی او و به خاطر اینکه او پیشگام امر مشروطه خواهی بود؛ وی را جزء نمایندگان اولین مجلس شورای ملی برگزیدند. هدفشان از این اقدام، دلجویی از او بود. میرهاشم نیز در آغازین روزها در مجلس حضور می یافت، اما چون در آرزوی بازگشت به تبریز بود لذا در ۳۰ بهمن ۱۲۸۵ از تهران بازگشت.
انجمن بار دیگر باز برای دلجویی از مردم محله دوه چی از بازگشت او اظهار خوشحالی کرده و امیدوار شدند که میرهاشم گذشته را فراموش کرده به همین خاطر سران انجمن به خانه او رفته و میرهاشم را با شکوه و ارج بسیار به انجمن آوردند و یکی از نمایندگان انجمن گردانیدند.
میرهاشم با تشکیل انجمن اسلامیه در برابر انجمن تبریز مخالفت خود با مشروطه را عیانتر کرد. روحانیون انجمن اسلامیه نشین فتوایی صادر کردند که متن آن عبارت بود از: «ای مسلمانان همت نمایید، پس غیرتتان کجاست. این بابیها جمع شدهاند به اسم مشروطه میخواهند مذهب خودشان را آشکار نمایند. بر همه شماها جهاد واجب است تا ریشه این لامذهبان را از روی زمین برکنید.» این جبههگیریها و تندرویهای اسلامیهنشینها، مشروطه را به مخالفان و موافقان تقسیم کرد و به بروز دودستگی در محلات تبریز منجر کرد. اهالی محله دوه چی و سرخاب از میرهاشم و اعضای انجمن اسلامیه حمایت کردند و دیگر محلات به حمایت از انجمن ایالتی برخاستند.
این دودستگی در تبریز بهانه به دست محمدعلی میرزا داد تا همزمان با به توپ بستن مجلس در تهران، در تبریز نیز جنگی را آغاز کرد که دودش به چشم خود نیز رفت. محمدعلی میرزا دو روز بعد از بمباران مجلس به میرهاشم دوهچی تلگراف فرستاد و چیرگی خود را به او مژده داد. متن تلگراف چنین است: «جناب مستطاب شریعتمدار آقا میرهاشم آقا سلمه الله تعالی، با کمال قدرت فتح کردم، مفسدین را تمام گرفتار کرده، سیدعبدالله را به کربلا فرستادم، سید محمد را به خراسان، ملکالمتکمین و میرزاجهانگیر را سیاست {تنبیه= اعدام} کردم و مفسدین را تماما محبوس. شما هم با کمال قدرت مشغول رفع مفسدین باشید و از من هم هر نوع تقویت بخواهید حاضرم.»
از حمایت محمدعلی میرزا از میرهاشم دوهچی همین بس که به او ۱۵ هزار تومان تن خواه داده بود و میرهاشم نیز آن را به لوطیهای دوهچی و سرخاب داده به سر خود جمع کرده بود.
محمدعلی شاه پس از تعطیل کردن مجلس عینالدوله را به سمت فرمانفرمایی کل آذربایجان به تبریز فرستاد. حضور عینالدوله موضع اعضای انجمن اسلامیه را تقویت کرد، اما مقاومت سرسختانه آزادی خواهان تبریز مانع از موفقیت عینالدوله شد. اما پس از آنکه محله دوهچی در مهر ماه ۱۲۸۷ برافتاد و توسط مجاهدان تصرف شد، عین الدوله قطع امید کرد و دانست که توان مقابله با مجاهدان و مشروطهخواهان را ندارد، لذا با لشکر از شهر بیرون آمده و در باسمنج اتراق نمود.
میرزاحسن مجتهد، عبدالکریم امام جمعه و میرهاشم دوهچی نیز از شهر گریخته در باسمنج سکونت اختیار کردند و گزارش برافتادن دوهچی را به محمدعلی میرزا فرستادند. آنها که در باسمنج نشیمن کرده بودند از جان خود بیمناک بودند و ایمن نمیبودند بنابراین میرزاحسن مجتهد به کندرود، امام جمعه به قزلجه میدان و میراهاشم و انبوهی از سران دوهچی به تهران رفتند.
بعد از فتح تهران، محمدعلی شاه بلافاصله از سوی فاتحین تهران از پادشاهی برکنار شده، رشته کارها به دست کمیسیون فوق العاده و وزریران تازه کار افتاد. از کارهای مهم این کمیسیون دنبال کردن دشمنان مشروطه و کیفر دادن به آنان بود. این کمیسیون پنج تن از دشمنان اصلی مشروطه را اعدام کرد و چند تن را به زندان انداخت و عدهای را از تهران اخراج کرد. اما میرهاشم دوهچی آخرین نفر از آن پنج نفر بود که اعدام شد. همه خونریزیهای تبریز به گردن این مرد و سایر اسلامیهنشین ها نوشته شد. این بود که او را روز دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۲۸۸ در میدان توپخانه در جلوی نظمیه بالای دار برده، اعدام نمودند.
میرهاشم پس از برافتادن محمدعلی میرزا، با لباس مبدل سعی داشت از تهران بیرون برود ولی در لواسان مورد شناسایی قرار گرفت و دستگیر شد. هنگام دستگیری هزار لیره از جیبش بیرون آمد. چون گناهش در خور بخشش نبود لذا بیدرنگ در محکمهای حکم اعدامش را صادر می کنند. موقعی که در میدان توپخانه به دار میآویختند گناهانش را بر تختهای نوشته از روی سینهاش آویزان کردند.
او احتمالا در آن موقع به یاد سخنرانی خود در حیات کنسولخانه انگلیس در تبریز افتاده بود که فریاد میزد: هر کس که به مشروطه و توده خیانت کند، یا بر سر دار می رود یا از دو چشم کور شده… .