مساوات- دکتر توحید ملکزاده دیلمقانی: تاریخ مشعشع آذربایجان مملو از انسانهایی است که وجودشان در حیات معنوی آذربایجان نقش عمده ای دارد و نبودشان خلائی عظیم در فرهنگ و هنرو ادبیا و تاریخ ما. در این دنیای فانی انسانهایی هستند که مرگشان خانوادهای را در غم و اندوه فرو میبرد و نبودش را تنها آن خانواده حس میکند. انسانهایی هستند که نبودش یک شهر را وادار به تاسف میکند و انسانهایی هستند که خلا وجودشان یک جامعه، ملت و فرهنگ و مدنیت را در اندوه فرو میبرد و متاسف میگرداند. وفات نابهنگام استاد تاریخ آذربایجان مرحوم دکتر صمد سردارینیا در ۲۲ فروردین۱۳۸۷ در تبریز هم از اینگونه حوادث میباشد.
اینجانب از سالیان درازی با ایشان افتخار آشنایی داشتم و همیشه چه در تبریز و چه در اورمیه وقتی تشریف میآوردند درباره کارهای اخیرمان صحبت میکردیم. شیرینسخنی و بذلهگویی آن جناب، جدای از احاطه ایشان به تاریخ آذربایجان، کاراکتر همیشگیشان بود.
آخرین بار وقتی کتاب تاریخ آذربایجانشان به دستم رسید به ایشان زنگ زده و تبریک گفته و صحبت کردیم و ایشان نیز طلب دانشجویان و مردم آذربایجان را مشوقشان در تالیف این کتاب ذکر کردند. تلاشهای بعدیم برای صحبت تلفنی با ایشان در روزهای بعدی به سبب بیماریشان ممکن نشد و متاسفانه ممکن هم نخواهد شد.
دکتر صمد سردارینیا از نسل مکتب فرهنگی وارلیق به رهبری دکتر جواد هیئت بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نقش ارزندهای در استقرار ترکیپژوهی و آذربایجانشناسی راستین در ایران ایفا نمود. نقشی که فرزندان این مکتب در این سی سال اخیر به خوبی وظیفه دشوارشان را انجام دادند. در طی این سی سال گذشته صفحات آخر مجله وزین وارلیق مزین به مقالات تاریخی دکتر سردارینیا بود که با چیرهدستی و مهارت، نکات تاریک فرهنگ و تاریخ آذربایجان و ترکان را معرفی میکرد.
مبارزه دائمی، علمی و صحیح با بازماندگان فرهنگی رژیم پهلوی که به بهانه واهی حفظ وحدت ملی سعی در امحاء زبان و ادبیات ترکی را داشته و جهت حذف بزرگان تاریخ و ادبیات آذربایجان از صحنه با بیسوادی تمام انگ “پان” به هر نویسنده تاریخ و ادبیات آذربایجانی میزدند، در صدر اولویتهای فرهنگی ایشان قرار داشت.
وی بزرگان مشروطیت آذربایجان را به خوبی میشناخت و سعی در معرفی آنها می کرد. بازماندگان آنها و اسناد و مدارک و خاطراتشان را جستجو میکرد. یافتههایش در مورد بزرگان مشروطیت آذربایجان بسیار ذیقیمت بود. به معرفی مجله ارزشمند ملانصرالدین پرداخت و نسخههای منتشره آن در تبریز را معرفی کرد.
پیگیر آنچه که حق آذربایجان در علم و ادب بود ولی دیگران آن را غصب میکردند بود. وی برخلاف تبلیغات ادعای پوچ رسانههای توهممدار که بعضیها را متولی شعر نو قلمداد میکردند، با مقالهای که در مورخه ۳۱ تیر ۱۳۵۷ در شماره ۳۷۳ مجله تماشا متعلق به رادیو وتلویزیون منتشر شد، آذربایجان را زادگاه شعر نو معرفی کرد و بر نقش میرزا سعید سلماسی و تقی رفعت و شمس کسمایی و دیگران در ایجاد شعر نو پافشاری کرد.
در تعقیب، پیگیری و دادن جوابیههای منطقی به نشریاتی که سعی در انکار فرهنگ و ادب ترکی آذربایجان داشتند، بسیار ارزشمند و شجاعانه میبود. وی به زادگاهش تبریز احترام و ارزش زیادی قائل بود و تمام سعیاش معرفی اهمیت فرهنگی شهری بود که عصاره آذربایجان محسوب میشد. با حوصله زیادی آذربایجان را به همشهریانش معرفی میکرد و اهمیت این خاک پاک را با اسناد و مدارک گوشزد مینمود. اولینهای تبریز را در قالب یک کتاب قطور به عنوان یک افتخار برای هر آذربایجانی نوشت.
تاریخ روزنامههای آذربایجان، تاریخ تئاتر آذربایجان، دارالفنون تبریز و دهها کتاب و مقاله ارزشمند مرحوم سردارینیا نام وی را در صدر افتخارات این مرزو بوم قرار داد. آذربایجان را با اسناد انکارناپذیر، مهد جامعه مدنی معرفی کرد و در روزهایی که شعار جامعه مدنی بر زبانها بود بر نقش آذربایجان در ایجاد جامعه مدنی تاکید کرد.
وی بر آذربایجانی بودن قرهباغ و ایروان با نوشتن کتابهایی صحه گذاشت و جنایات ارامنه داشناق در قتلعام مسلمانان آذربایجانی را در کتابی افشا نمود.
سختکوشی وی، احاطهاش به مشاهیر آذربایجان و اسناد و مدارک تاریخی آذربایجان مثال زدنی بود. نام ایشان به عنوان متخصص تاریخ آذربایجان نه تنها در داخل مرزهای ایران بلکه در مناطق همسایه جمهوری آذربایجان و ترکیه نیز با احترام یاد میگردید و کتب و مقالاتش در ممالک دور و نزدیک به زبانهای گوناگون چاپ میشد.
اینجانب یک دوست و همکار گرامی را از دست دادهام. شخصی که تمام هم وغمش معرفی وطنش و هویتش بود و در این راه نیز نه تنها لحظهای پشیمان نشد، بلکه از ضیق وقت و راکد ماندن کارهایش همیشه متاسف بود.
فقدانش چگونه پر خواهد شد در اندیشهام. روحش شاد باد.