به گزارش پایگاه خبری مساوات، تبریز، روزگاری به عنوان «شهر بدون گدا» شناخته میشد، امروز چهرهای متفاوت دارد. این شهر که با داشتن فرهنگ غنی و تاریخچهای پر از شکوه و زیبایی در ذهن مردم ایران جا خوش کرده، حالا در کنار پیادهروهایش، در میان خیابانهایش و در دل محلههایش، تصویری نوین از تکدیگری را به نمایش گذاشته است. در این روزها، شاید کمتر کسی باشد که هنگام عبور از میدانهای اصلی تبریز یا کوچههای پررفتوآمد، شاهد کودکانی که گل میفروشند یا مردانی که دست به دست میزنند و از مردم درخواست کمک میکنند، نباشد.
تبریز، آن زمان که هنوز از تکدیگری خبری نبود، به دلیل ظاهر تمیز و نظم خاص خود در میان شهرهای ایران شناخته میشد. اما امروز، باید گفت که این تصویر تغییر کرده است. گدایان، نه تنها به تکدیگری در معابر پرداختهاند، بلکه به نوعی چهره شهر را دگرگون کردهاند. فقر، اعتیاد، بیخانمانی، و کمبود حمایتهای اجتماعی، مسائلی هستند که ریشه در بروز این پدیده اجتماعی دارند. اما چه شده است که این شهر، که پیش از این الگوی زیبایی و نظم شهری بود، حالا به یکی از مراکز تکدیگری تبدیل شده است؟
داستانهای خیابانی؛ زندگی در لابهلای تکدیگری
یک روز پاییزی در تبریز، در یکی از میدانهای شلوغ شهر، قدم میزنم. بوی کباب و پیتزا از اطراف میآید و مردم در حال عبور و مرور هستند، اما در کنار این جنبوجوش، دختری نوجوان با چشمانی که بوی غم میدهد، کنار درختان ایستاده است. در دستش گلهایی کوچک و پژمرده به نظر میآید که با دستان لرزان به رهگذران پیشنهاد میدهد. وقتی از او میپرسم که چرا این گلها را میفروشد، با صدای لرزان و نگاهی پر از حسرت پاسخ میدهد: این گلها را خودم جمع کردهام. شاید کسی بخواهد بخرد و بتوانم کمی پول در بیاورم. پدرم مریض بوده و مادرم هم تنهاست، خودم هم نمیتوانم به جایی بروم. این گلها تنهاترین کاری است که میتوانم انجام دهم.
او که تا به امروز در یکی از شهرستانهای دور زندگی میکرده، به دلیل فقر و مشکلات خانوادگی تصمیم میگیرد به تبریز بیاید. اما اینجا هم مانند جایی که از آن آمده، راهی جز تکدیگری پیدا نمیکند. دستش خالی از هیچ حمایتی است و تنها با تکیه بر دستان کوچک خود، سعی دارد اندکی پول به دست آورد. در حالی که هوا به سردی میگراید، او به دنبال دلهایی مهربان است که شاید گلی بخرند یا به او کمکی کنند.
این تنها یک نمونه از هزاران داستان بوده که در روزهای مختلف در کوچهها و خیابانهای تبریز در حال رخ دادن است. کودکانی که با تمام آرزوهایشان در کنار بزرگترها دستفروشی میکنند، مردانی که خود را با صورتهای خسته در گوشهای از خیابانها به نمایش میگذارند و زنانی که با نگاههایی پر از خستگی، از مردم درخواست کمک میکنند. این صحنهها، به شدت به چشم میآیند، اما انگار در بسیاری از اوقات نادیده گرفته میشوند. چهرههایی که در پشت این گدایان پنهان شدهاند، شاید حکایت از دردی عمیقتر داشته باشد که به چشم نمیآید.
دلیل افزایش تکدیگری؛ فقر، مهاجرت و بیعدالتی اجتماعی
درک دلایل افزایش تکدیگری در تبریز، نیاز به بازنگری در شرایط اجتماعی و اقتصادی دارد. بسیاری از افرادی که به تبریز آمدهاند، نه به قصد تکدیگری، بلکه با امید به زندگی بهتر وارد این شهر شدهاند، اما هنگامی که با واقعیت تلخ بازار کار و مشکلات اقتصادی روبرو میشوند، مجبور به پذیرش این راه شدهاند. مهاجرانی که از مناطق مختلف کشور به تبریز آمدهاند، به دلیل نبود شغل و امکانات، در خیابانها به تکدیگری روی آوردهاند.
در بسیاری از موارد، نبود سیاستهای حمایتی مؤثر از سوی دولت و نهادهای اجتماعی، سبب شده است که این افراد نتوانند به زندگی عادی و مستقل بازگردند. علاوه بر این، اعتیاد یکی دیگر از مشکلات اساسی است که موجب میشود افراد، به جای جستوجوی شغل و کسب درآمد س
الم، به تکدیگری روی آورند. در کنار اینها، نبود آموزش و مهارتهای شغلی نیز عاملی دیگر است که افراد را در چرخهی فقر و بیکاری گرفتار کرده است.
شاهدانی از فقر؛ زنانی که نمیخواهند تنها باشند
در گوشهای از خیابان ولیعصر، یک زن مسن و کمی خمیده، نشسته و مقابل خود تعدادی جوراب گذاشته که برای فروش آورده. است او از کسانی که در کنار او میگذرند میخواهد تا این اجناس را بخرند. با گامهایی آرام و صدای نحیفی که انگار زخمی در دل دارد، میگوید: جورابها را عمده میخرم و لیف میبافم. شاید کسی بخواهد بخرد و کمک کند. دیگر هیچ جایی ندارم، زندگی برایم هیچ معنا و مفهومی ندارد.
وقتی از او میپرسم که چرا این کار را میکند، نگاهش پر از غم میشود. میگوید: کسی کمکم نمیکند. نه خانوادهای دارم و نه کسی را که بهم کمک کند. تنها چیزی که برایم مانده، همین است؛ چند جفت جوراب و لیف.
این زن، مانند بسیاری از کسانی که در خیابانها میبینیم، در واقع قربانی شرایط اجتماعی است. نهتنها مشکلات اقتصادی بلکه عدم توجه و بیمهری جامعه به این افراد، سبب شده است که هیچ راهی جز تکدیگری برای آنها باقی نماند.
آسیبها و عواقب تکدیگری: چهره تبریز در حال تغییر
اما تنها آسیب تکدیگری به خود این افراد محدود نمیشود. حضور گدایان در خیابانها و معابر عمومی، موجب بروز نارضایتی و احساس ناامنی در شهروندان تبریز نیز شده است. افزایش تعداد متکدیان، فضای عمومی شهر را تحتالشعاع قرار داده و برخی از مردم را به ایجاد نگرانیهای روانی و اجتماعی واداشته است. این پدیده نه تنها تصویر زیبای تبریز را زشت کرده، بلکه باعث بروز مشکلات بیشتری در سطح جامعه شده است.
این تغییرات اجتماعی نه تنها چهرهای نازیبا از تبریز به نمایش گذاشته، بلکه موجب شکلگیری نگرشهای منفی در میان برخی از شهروندان شده است. در بسیاری از موارد، مردم از نگرانیهایی نظیر اعتیاد، بیماریها و رفتارهای پرخطر متکدیان شکایت دارند. این وضعیت، تأثیرات روانی منفی بر روی جامعه میگذارد و به نوعی شکاف اجتماعی را در میان مردم ایجاد میکند.
راهکارها و اقدامات حمایتی: چه باید کرد؟
برای مقابله با این پدیده اجتماعی، نیاز به همافزایی و همکاری بیشتر میان نهادهای مختلف اجتماعی و شهری وجود دارد. یکی از اقدامات کلیدی در این زمینه، جمعآوری و هدایت متکدیان به مراکز حمایتی است که در آنها بتوانند خدمات بهداشتی، روانشناسی و حتی شغلی دریافت کنند. در این زمینه، شهرداری تبریز، نیروی انتظامی، سازمان بهزیستی و دیگر نهادهای مرتبط، با همکاری یکدیگر تلاش میکنند تا متکدیان را از خیابانها جمعآوری کرده و به مراکز ویژهای برای درمان و حمایتهای اجتماعی هدایت کنند.
هادی بدری، معاون محیط زیست و خدمات شهری شهرداری تبریز، در این خصوص میگوید: هدف ما این است که با شناسایی و جمعآوری متکدیان، آنها را به مراکز درمانی و خیریهها هدایت کنیم. این افراد باید از حمایتهای قانونی بهرهمند شوند تا بتوانند به زندگی عادی بازگردند.
وی تأکید میکند: ما در این زمینه نیازمند مشارکت عمومی و فرهنگسازی در بین مردم هستیم. از مردم درخواست داریم که به متکدیان کمک نکنند، چرا که این کمکها به هیچ وجه منجر به رفع مشکلات آنها نمیشود و تنها این چرخه را ادامه میدهد.
تبریز، شهری که زمانی نمادی از نظم، زیبایی و فرهنگ ایران بود، امروز با چالشی جدید روبرو است. تکدیگری، که به سرعت در حال گسترش است، فقط یک معضل اجتماعی نیست، بلکه یک بحران است که ریشههای آن در فقر، مهاجرت، بیعدالتیهای اجتماعی و مشکلات روانی نهفته است. برای مقابله با این پدیده، نیاز به همافزایی نهادهای دولتی و مردم است تا بتوان چهره تبریز را از این سایهی تیره نجات داد و دوباره شهری با چهرهای شاداب و مهربان را شاهد باشیم.
این در صورتی ممکن است که به جای ارائه کمکهای مقطعی، از راهکارهای بنیادیتر استفاده کنیم که نه تنها وضعیت کنونی را بهبود ببخشند بلکه برای نسلهای آینده نیز راههای موفقیت و رفاه را هموار سازند.
آیا میتوانیم به سادگی چهره شهر خود را بازسازی کنیم، یا اینکه تکدیگری تنها نتیجهای از مشکلات عمیقتری است که در لایههای اجتماعی و اقتصادی جامعه نهفته است؟