مساوات – محمدحسین ابراهیمی: تصدّقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم وُ زنده شدم تا قدمتان به تهران برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده.
مرد جماعت را شهرداری و خلبانی و فرماندهی و ریاست مجلس نکُشد، همین بیهمدمی و فراق میکُشد.
نفرموده بودید که در فرودگاه گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد. باقر تو بمیرد که همسرش اسیر امنیهچیها بوده و او بیخبر، در مجلس اطاعت رئیسی میکرده.
حی لایموت سرشاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از ناراحتی شما نبوده. اوضاع مملکت خوب نیست؛ کوچه به کوچه گوشی به دست چنان جواسیس دولت معظم روس ما را رصد می کنند و در فجازی واقعیات را بیان می کنند.
کاش این صیانت صاحب مرده تصویب شده بود. دلمان این روزها به همین ریاست مجلس خوش است که از دولتی تصرف جاسوس خانه سعودی صله گرفتیم.
خاتونم، اسب یاغی و طغیانگری شدهام که نه شلاق و توپ و تشر اطرافیان راممان میکند و نه قند و نوازش پرستوها. عرق همه را درآوردهام و رکاب نمیدهم، بماند که عرق خودم هم درآمده! نه دست و دلم به قانون نویسی میرود، نه شوق کاندیداتوری دارم.
دیروز در فجازی نزول اجلال شما را دیدم، بابت اذیت این امنیتچیها لجمان درآمد. مصوب میکنیم اهل بیت مسئولین معاف باشند از بازرسی و میزان بار.
به دختر دلبندم بفرمایید بد به دل راه مده که بابا باقر همیشه مراقب است.
دست تفقّد بر سر داماد بکش و بگو دوستش دارم.
ان شاءالله سفر فرنگ بعدی همه با هم.
باقی بقایتان
جانم فدایتان