مساوات- محمود ابراهیمی سعید: مهمترین محور مباحث ایرانشهری تعریف ترک و عرب بهعنوان «دیگری» است. فیالواقع آنان معتقدند که اولا ما بهعنوان ایرانی، اساسا هیچگاه ذیل «امّت» یعنی جهان اسلام تعریف نشدهایم و ثانیا متفاوتتر از عرب و ترک بودهایم که از دل این موضوع یک خودشیفتگی بزرگ پیدا میشود.
محمدرضا پهلوی در مصاحبهای ضمن بهرهگیری از نظرات نژادی در توصیف ایرانیان از موضع خودشیفتگی ضمن جداسازی ایران از محیط طبیعی و سیاسی پیرامون خویش فرهنگ ایران را نزدیک به فرهنگ فرانسوی میداند و میگوید: «بلی؛ ما شرقی؛ اما قبل از آن آریایی هستیم. این خاورمیانه یعنیچه؟»
موجدان ایده ایرانشهری، مبتنیبر این مبانی و با وام گرفتن از نظریه اوریانتالیسم ادوارد سعید و کپیکاری ناشیانه متدولوژیک از نظریهپردازان غربی، تلاش میکنند نظریه سیاسی «مخصوص» برای ایران بسازد و نام آن را «ایرانشهر» میگذارند.
مدینه فاضله ایرانشهر کجاست؟ ایران پیش از اسلام! چرا؟ چون عرب تا آن روز پایش به ایران نرسیده و بهقول طباطبایی شمشیرداران ترک بر ایران تسلط نیافته بودند!
خروجی این تحلیل آرکائیک این میشود که اگر بخواهیم باز شکوهمند شویم باید ناخالصی «نژاد ایرانی طرحشده در شاهنامه» را بزداییم و صدالبته فارسی زبان همه جمعیت ایران شود و همه هویتها از بین بروند و چیزی جز «نژاد ایرانی و فارسی» نماند!
ارجاع ایرانشهری به «واقعه» پیش از اسلام است و تصور میکند اگر آن «واقعه» بازسازی یا بازخوانی شود، «دولت ملی» اقتدار مییابد.
طباطبایی وقتی از اقتدار دولت ملی سخن میگفت، کاملا مختصات مفهوم «لویاتان» توماس هابز را ایرانیزهشده ترسیم میکرد. آنجا اگر سخن دولت مسیحی و ضد مسیحی است، اینجا سخن از امّتزدایی و تکثرزدایی است. لذا ایرانشهریها با گیر کردن در واقعه پیش از اسلام، بهجای «واقعگرا» بودن، «واقعهگرا» هستند.